۱۳۹۳ تیر ۲۹, یکشنبه

دولت در سايه دين سالارى

دولت در سايه معمولا واژه اى است كه در معناى عام آن به دولتى گفته مى شود كه اركان و بازوهاى قدرت آن به تعسى از افراد و حاكمان حكومتى به اجراى قوانين در حوزه جغرافياى يك كشور مى پردازد، در واقع بعد از انقلاب ٥٧ دولتى كه در ايران شكل گرفت به گونه اى دولت در سايه است، دولتى كه به زعم نگارنده تنها داراى اركان تشريفاتى است و عملا اعمال نفوذ دستگاه هاى حكومتى در آن نقش بسزايى دارد در واقع اينگونه دولت ها برخلاف آنچه به مردم خود نشان مى دهند، خود به تنهايى داراى قدرت نيستند 
دست هاى پشت پرده و حكومتى در اداره كشور نقش بسزايى دارند و دولت هايى اينچنينى تنها عروسك هاى خيمه شبازى افراد ذى نفوذ حكومتى هستند، انچه امروز در ايران شاهد آن هستيم و نيز از جمله چالش هاى پيش روى دولت هاى قبل نيز بوده است همين مورد مى باشد ، اين امر يكى از چالش هاى پيش روى دموكراسى در ايران است به عقيده عده اى از صاحب نظران حوزه سياسى عبور در مسير مشروعيت بخشيدن و حمايت از دولت، حتى دولتى كه در ظاهر برآمده از آراى ملى است، تنها گزينه پيش روى گذار به دموكراسى است اما انچه منتقدان اين نظريه آنرا نقد مى كنند دقيقا همين نقطه كليدى است 
دولت هاى در سايه دولت هايى هستند كه در واقع با چهره ى مردم سالارانه به تجميع منافع حكومتى و دست هاى پشت پرده مى پردازند و در واقع تامين كننده ى منافع و خط مشى اربابان خويش هستند در اينجا سوالى كه ذهن نگارنده را به خويش معطوف مى كند اين است كه چطور در اينچنين شرايطى مى توان اميد به تغيير و سعود بسمت دموكراسى و تغيير شرايط مفيد داشت؟ 
در بازى كه تمامى مهره ها از پيش تعيين و چيده شده اند و بازى گردانان نيز قواعد بازى را بر اساس منافع خويش تبيين مى كند چطور مى توان انتظار نتيجه اى متفاوت و بر خلاف ميل بازى گردانان ان داشت! آنچه امروز در ايران مشاهده مى كنيم مصداق بارز اين مثال است دولتى با چهره اى مردم سالارانه با شعار حمايت از منافع ملى ولى با خط مشى حكومتى! البته اين مورد تنها مربوط به دولت فعلى نيست بلكه در دولت هاى پيشين نيز به همين ترتيب بوده است تنها فراز ها و فرود ها و رنگ و لعاب بازى متفاوت بوده است، عده اى معتقدند تغيير حكومت تنها راه بهبود شرايط است و منتقدان آن بر اين باور هستند كه تغيير يكپارچه حكومت و تخريب بناى حكومت فعلى و ساخت بنايى ديگر به لحاظ شرايط حال حاضر جهانى نه تنها به تغييرى مفيد نمى انجامد بلكه اسيب هاى بيشترى را در پى دارد 
البته گروهى ديگر بر اين باورند كه بزعم اين موضوع نيز انتخاب بين بد و بدتر معنايى ندارد، بنايى كه استحكام لازم را دارا نيست و سقف و ديوارهاى آن سست و شكننده مى باشد چه دليلى براى عدم تخريب آن و چه دليلى براى تقويت و مرمت آن وجود دارد در واقع هر تغييرى نيازمند پرداخت هزينه است و آنچه ممكن است در راه تغيير حكومت پرداخته شود به نتيجه اى كه دربر دارد ارزشمندتر و ارجحيت دارد ، در واقع زمانى تغيير ساختار به نتيجه اى مطلوب مى انجامد كه هرم حكومتى قابليت تغيير ساختار و اصلاح را داشته باشد اين در حالى است كه اگر مشكل راس هرم باشد چگونه مى توان با تغيير ساختار و اصلاح اركان حكومتى به نتيجه اى مطلوب دست يافت !!! پاسخ به اين سوال نياز به ريشه يابى دقيق دارد به عقيده نگارنده ريشه ى اين موضوع را بايد جايى ديگر جستجو كرد يكى از بخش هايى كه كشور را به اين سمت هدايت مى كند و همچنين مسير انقلاب ٥٧ را از آنچه هدف متعالى آن  بود تغيير داد ريشه در دين سالارى دارد البته اين تمام ماجرا نيست اما بخش گسترده اى از چالش تغيير مسير انقلاب است
دين سالارى گفتمانى است كه از آن حكومت براى مشروعيت بخشى خويش استفاده مى كند و تاكنون نيز در اين راه موفق بوده است اما نكته ى حائز اهميت دقيقا در اينجاست مخاطبان اين گفتمان نسلى هستند كه خود در ايجاد اين گفتمان نقش بسزايى داشتند همان نسلى كه سبب تغيير حكومت در سال ٥٧ شد و اين نسل به جبر زمان به پايان عمر وجودى خويش نزديك مى شود ، نسل جديد كه بر خلاف نسل عقب عقيده اى به ماهيت حكومتى " دين" ندارد، دين سالارى را برنمى تابند و اين امر را سدى در مقابل گذار به دموكراسى مى داند چراكه نسل جديد به لطف و توسعه علمى و راه هاى ارتباطى و مشاهده اطراف بخوبى تضاد دو گفتمان " دين سالارى" و " دموكراسى " را مى بيند 
نسل پيش رو ارمانهاى متفاوتى دارد و اين ارمانها و نيازهاى اجتماعى در تضاد با ماهيت دين سالارى است

ادامه دارد....