۱۳۹۲ دی ۲۹, یکشنبه

دست نوشته

مجيد عزيز رفيقى به معناى واقعى كلمه، در روزگارى كه سخت در جهالت بودم مانند ستاره اي درخشان در زندگي ام نمايان شد 

ديوار جهالت سترگ جهالت را با ضربه هاى پى در پى تبر آگاهى در هم شكست، جزو معدود انسانهايى بود كه از مرحله ادمي ( حيوانى دو پا) گذار كرده بود 

هميشه معتقد بود ادميان هرچه به سن جسم شان اضافه ميشود بيشتر در غرور و جهالت حاصل از غرور و خود بينى غرق مي شوند و اين غرور به جايى مي رسد كه خود را علامه دهر تصور ميكنند

متعقد بود ظلم بزرگى كه در حق ما ايران زمين نيان روا داشته اند ضمينه سازش همين غرور و خود بينى بوده است ظلمى كه از سوى اجدادمان توسط خويشتن به خود روا داشته شد و سرانجامى جز يوق اسارت ايدئولوژى نداشت

ايدئولوژى كه فلسفه ان به بردگى كشيدن وجود انسانى به قيمت شمشير و خشونت  

بود 

همين بردگى سرانجامى جز بى تفاوتى نسبت به سلب ازادى و افول به پست ترين مرحله در طبيعت مرحله اى كه حتى پست تر از جايگاه حيوانات است، چه بسيار ادميانى در گوشه كنارمان يافت ميشوند كه ورد زبانشان دفاع از حقوق انسانى است بسيارى كه در بسيارى انها جهل نهفته است انانى كه دفاع از حقوق مسلم انسانى تنها لوايى است از سر فريب خويشتن، جامعه اى كه صبح دم بر تن كرده و فريفتن و دروغ كالاى حجره شان است براستى ادمى چقدر نيازمند شنيدن دروغ است وقتى در چشمانش زل زده ميشود و شعورش را به سخره مي گيرى و با دروغ و تملق به پست ترين جايگاه نزول اش مي دهى اشك شوق در چشمانش حلقه مي بندد

چه بسيار ادميانى كه از ترس حبوط رها شدن در اين كره خاكى روزانه به گدايى محبت ميپردازند و شادمان مي شوند اگر دروغ بشنوند و بيشتر از ان وقتى شعورشان را به پست ترين جايگاه انسانى سوق مي دهى و انگاه كه حقيقت را ميشنوند خشمگين از حرف راست و از روي صداقتت ميشوند


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر