۱۳۹۲ بهمن ۶, یکشنبه

پیشنهادهای خود را جهت اعلام همبستگی با عزیزان درحصر و حبسمان اعلام کنید


 

متن این بیانیه که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفته، به شرح زیر است:

 

بهنام خدا

 


هموطنان عزیز، یاران آزاده، همراهان سبز

تبلیغات وسیع و پرهزینه اقتدارگرایان در روزهای اخیر و تجمعات نمایشی و فرمایشی که سعی شد کمرونقیاش با ایجاد سروصدای بیشتر جبران شود، بار دیگر به پایداری حقایقی که بیش از چهارسال است که جنبش سبز مردم ایران عیان کرده، گواهی میدهد. این حقایق چیست؟ پاسخ به این پرسش، هم رمز ماندگاری این جنبش و هم علت هراس اقتدارگرایان از آن را روشن می کند.

 


نخستین حقیقت این که اعتراض میلیونها ایرانی به کودتای انتخاباتی سال ۸۸ (انتخاباتی که آگاهی بر ابعاد تقلب و تخلفاش روز بهروز بیشتر شده)، نیشتری بود بر دمل چرکینی که حاصل فساد عمیق دستگاه قدرت حاکم بر کشور بهحساب میآمد. پافشاری و لجاجت اقتدارگرایان در مقابل خواست عمومی ایرانیان برای تغییر شیوه حکمرانی متکی بر زر و زور و تزویر، سرانجام گستره نقدها و اعتراضها را از دایره محدود نخبگان، روشنفکران و فعالان سیاسی به وسیعترین پهنه جغرافیایی و عمیقترین لایههای اجتماعی کشاند. انفجار آگاهی نسبت به واقعیتهای پیرامونی، شهروندان را از عرصه پیروی نخبگان سیاسی منتقد به وضع موجود، به عرصه کنش فعالانه برای بازپس گیری حقوق شهروندی خویش هدایت کرد. هر شهروند یک ستاد، هر شهروند یک رسانه، و هر شهروند یک رهبر شد. جنبشی ملی پدید آمد که در آن، تفاوتها به رسمیت شناخته شد و حقوق شهروندی هر کس با حفظ باورها و ایدهآلهایش، محترم دانسته شد. حال دیگر بهجای تلاش برای یکسانسازی مغزها، به همزیستی مسالمت آمیز گوناگونیها و یافتن نقاط اشتراک همت گماردیم. مرزهای تصنعی خودی و بیگانهسازی که میرفت تا انسجام ملی و همدلی عمومی را به تباهی کشد، در هم نوردیدیم و همه، حول خواستی مشترک، گرد هم آمدیم.

 


حقیقت دوم، از دل پذیرش حقیقت نخست پدید آمد؛ معلوم شد با گذشت بیش از سه دهه از واژگونی نظام اقتدارگرای شاهنشاهی، جلوههای استبداد بار دیگر و به شکلی متفاوت، ظهور کرده است. آشکار شد که هنوز راهی دشوار تا تحقق مطالبات دیرینه صاحبان واقعی ایران باقی مانده و برای نهادینه شدن آزادی، استقلال، عدالت و پیشرفت، نمیبایست چشم انتظار دولتمردان و حکمرانانی اقتدارگرا نشست که فاقد راهبردهای معین برای حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب هستند. با کمال تاسف، تکیه مستمر بر شیوههای مدیریتی مبتنی بر آزمون و خطا، تکرار چرخه نافرجام جابجایی جناحهای سیاسی و حاکمیت عقلانیت فردی بهجای بهرهگیری از سازوکارهای عقلانیت جمعی در فرایندهای تصمیمگیری کلان، به شیوه مألوف حکمرانی در این سرزمین تبدیل شده است. نتیجهی این وضع دیرین، فرصتهای از دست رفته و سرمایههای انسانی و مادی بر باد داده شده است. ایرانیان هر روز بیش از روز پیش درمییابند که از قافلهی توسعه و پیشرفت عقب ماندهاند و ادعاهای دروغین حاکمان و نمایشهای چشم پرکن اما پوشالی، چارهساز مشکلاتشان نیست.

 


حقیقت سومی که عیان شد و به بازسازی اعتماد به نفس شهروندان منجر گشت این که با وجود میل اقتدارگرایان، قدرت به تمامی در دست حکمرانان نیست. مردم دریافتهاند که در بزنگاههایی، ارادهشان بر اراده کسانی که قرار بوده خواستههای ایشان را نمایندگی کنند و پاسدار اقتداری باشند که از سوی مردم به رسم امانت در اختیارشان قرار داده شده، غلبه میکند. شکست طرحهای پرهزینه اما کمفایدهای مانند مقابله با دسترسی آزادانه به اطلاعات، ازدیاد جمعیت و تحمیل سبک زندگی، نمایشگر این حقیقت است.

 


و سرانجام باید به این حقیقت مهم اشاره کرد که خواست عمومی برای تغییر شرایط زندگی و تحول بهسوی شرایطی که هرکس آزادانه بتواند در جهت تحقق زندگی مطلوب خود تلاش کند، از مسیر تحولخواهی مسالمتآمیز و دمکراتیک، مبارزه مدنی عاری از خشونت و آراسته به امید و استقامت و صبر میگذرد؛ مسیری که مورد تاکید همراهان سربلند محصور و محبوس جنیش سبز بوده و هست.

 


پژواک بلند این حقایق در تغییر نگرش اکثریت بزرگ جامعه ایرانیان است که نشان میدهد دیگر نمیتوان با توسل به زورمداری، تمسک به تزویرگری، و تکیه بر زرسالاری، شهروندان آگاه این مرز و بوم را از پیمودن راه دشوار اما پرامید آزادی و دموکراسی، بازداشت.

 


رفتار تمامیتخواهان در چندسالی که از انتخابات خرداد ۸۸ و چندماهی که از انتخابات خرداد ۹۲ می گذرد، نشان از ناتوانی آنان در شنیدن صدای مردم دارد. آنان لجوجانه انگشتان خود را در گوش فرو می کنند تا صدای مردم را نشنوند و پلکهای چشمان خود را بر هم میفشرند تا واقعیت را نبینند. حنجرههای خود را میخراشند تا با تکرار فریادهای خشونتبار و سراسر تهمت و افترا، توجهها را به متاعی که دیگر خریداری ندارد جلب کنند. این غفلت و بلکه تغافل اما، به تعبیر کلام وحی، حقایق را نمیپوشاند؛ و اگر ظلمی روا میرود، بیش از هر چیز بر خویشتن خویش کوششگران کتمان حقایق است.

 


هنوز چند ماهی از «نه» بزرگی که در انتخابات خرداد ۹۲ دریافت کردهاند نمیگذرد که گستاخانه و در تقابل آشکار با ضرورتهای همبستگی ملی، ارجحیت منافع ملی و صلح اجتماعی، خواهان حصر و حبس دیگر همراهان جنبش تحولخواهانه مردم آزادهی ایران نیز میشوند، غافل از این که چارهی کار، رهانیدن اندیشهی خود از زندان خردگریزی و خودکامگی و تلاش جهت بازسازی بنیادهای وفاق ملی است. گویی لجوجانه میخواهند به خواب زمستانی خود ادامه دهند، شعاع پرفروغ آفتاب حقیقت را به پناهگاههایشان که روز به روز کوچک تر می شود راه ندهند و مشام خود را از شنیدن عطر بهار سرسبز محروم سازند.

 


اینک، و در آستانه سومین سالگرد حصر غیرقانونی و حبس غیرانسانی همراهان سربلند، مقاوم و حقیقت طلبمان (آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد) شاید لازم باشد بر این صورتهای خوابزده آبی زده شود تا بلکه از رؤیای بازگشت سالهای تاریک گذشته بیدار شوند. از همینرو، و به تبعیت از سنت همراهان پیشرو و سرافرازمان، از شما یاران سبز و همراهان صبور و آزاده درخواست میکنیم پیشنهادهای خود را برای چگونگی نمایش دوبارهی راه سبزی که در آنیم، و برای اعلام همدلی و همبستگی با عزیزان درحصر و حبسمان، با استفاده از شبکههای اجتماعی گوناگون، مطرح کنید تا یکبار دیگر، و همه با هم، سرود دلنشین آزادی و امید سر دهیم.
 

 

شورای هماهنگی راه سبز امید

دوم بهمنماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر