۱۳۹۲ آذر ۲۷, چهارشنبه

نوشته شيوا نظر آهارى در پى كشته شدن مادر و همسر پيمان عارفى زندانى سياسى

   
میدانی زیبا، خیلی پیش از اینها کشته بودنت.. بسیار پیش از جاده و اتومیبیل و حادثه... همان روزی که در فروردینماه 88، تو و آرش و پیمان و خواهرشوهرت بازداشت شده بودید که بعدها، ماهها بعد توی دادگاههای یک کودتا، نقش برانداز را بازی کنید. همان روزها، مرده بودی.. هی میخندیدی، با آن صورت زیبا، هی قربان صدقه پیمان میرفتی و من باورم میشد که توی این شهر هنوز آدمها عاشق میشوند، آنجور عاشق که تو شده بودی. که تمام ساعتهای روزهای سلول 13 از قد و بالای پیمان میگفتی و زندگیتان و عاقبتش.. از همان روزها کشته بودنت، خودت نمیخواستی قبول کنی... همان وقتی که هی می زدی به دیوار که به سلول کناری دلگرمی بدهی،که میآمدی لب دریچه نجوایی کنی برای زندانی توی سلول انفرادی.... همان موقع که از آرش( رحمان پور) میگفتی که تازه 19 ساله بود. میدانی زیبا.. تو را ، ما را همان روزها کشتند. فقط جنازههایمان نیفتاد گوشه خیابان. همان روزی که خبر دادند آرش را اعدام کردند. سارا را، هاله را کشتند. ما همه مرده بودیم. وگرنه آدم زنده که نمیتواند اینهمه را تاب بیاورد. حالا تو هم نباش و من هی مثل دیوانهها سیاهیهای چشمم را پاک میکنم و چشمم نمیبیند و شمارهات را میگیرم که شاید یک نفر بگوید، نه خانوم، زیبا از ملاقات برگشته.. حالش خوب است .. و باز به مرده بودنمان ادامه دهیم . کاش آن روز که توی دادگاه آمدی و جیغزنان خبر دادی که حکم اعدام پیمان شکسته، بیشتر شادی میکردیم. کاش آن موقع توی سلول 13، بیشتر بغلت میکردم. کاش آمده بودم آرایشگاه و بیشتر حرف میزدیم. کاش زودتر از این اینها، جای دیگری هم را میدیدم. نه آنجا وقتی کشته بودنمان. زیبا... دلم برای تو، پیمان، برای این سالها، زار میزند... بعد از تو دیگر این شهر رد آنجور عاشقی را میبیند؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر