چه زیبا می گفت میر دربند ما که وقتی حاکمان را به همراهی با مردم دعوت می کرد و می گفت " مگر نمیخواهید که ما نباشیم و شما باشید؟ راهش توجه به این واقعیت است؛ مردم با زید و عمرو عهد اخوت ندارند و آن کسی را بیشتر میپسندند که حق بزرگی آنان را کاملتر ادا کند. بیش از هشتصد روز است که میرحسین در بند است و دعای خیر نقاش سبز ماست که گویی مستجاب شده است که آیا ممکن است که این رنگ، برادران ما را نیز برگزیند؟ آری ممکن است...
(کلمه_ سیدحامد آرین) ۲۵ خرداد؛ باز روزی شد ماندنی در این کشور. مردمی که ۲۵ خرداد در میان بهت تحلیلگران بین الملل و داخلی با سکوت خود رای شان را فریاد کردند، این بار در این روز شادی بازپس گیری بخشی ازرای خود را جشن گرفتند و به شادی پرداختند. شادی که همه در آن نقش دارند از میرحسین موسوی تا زندانیان سیاسی، از رهبری تا شورای نگهبان، از ستاد انتخابات وزارت کشور تا علمای قم،از شمال تا جنوب، از خون شهیدان جنبش سبز تا خون به ناحق ریخته شده بسیجیان و ماموران نیروی انتظامی،
۲۵ خرداد؛ نقطه بلوغ سیاسی مردم کشورماست. چه آن روز که پرسشگرانه با سکوت به خیابان ها آمدند و از موسوی خواستند تا رای آنان را پس بگیرد و چه امروز که خود رهبری جنبش را دارند و این بار آنان هستند که شعار می دهند ” موسوی موسوی رای تو پس گرفتیم”. همه نشان از بلوغ ملتی دارد که همانگونه میرحسین به تبعیت از امامش گفته بود خود ” رهبرند ” و باید به آنان اقتدا کرد.
امروز هر چند میرحسین موسوی در حصر است، اما این دستاورد که ملت و حاکمیت از آن خشنودند، ثمره استقامت و ایستادگی او بر حق مردم است که به ثمر نشسته است. ثمره شناخت درست او از مردم رشیدی است که با صبر، انعطاف و شکیبایی و عقلانیت بعد از چهار سال باز از همین صندوق های رای به خواسته خود دست یافتند.
میرحسین سال ۸۸ وقتی به میان مردم بازگشت خوب آنها را می شناخت و گفت که ملت ما اینک دارد نشانههای بزرگی خود را به نمایش میگذارد؛ آن تحول شگرفی که جامعه ما در تکاپوی تجربه آن است این است. البته چیزی که اهمیت دارد خود این بزرگی است و نه نشانههای آن. نشانههایش را باز میگوییم تا خود آن را باور کنیم که چونان بهار از راه میرسد و حیات ما را دیگرگون میکند؛ تا به مبارکی آن ایمان بیاوریم و از تغییراتی که ایجاد میکند نترسیم. این همان رشدی است که انقلاب ما به امید آن بنا نهاده شد. چندی گذشت و از آن غافل شدیم، ولی پروردگارمان غافل نشد. بذری را که سی سال پیش از این با هزار امید در خاک خود کاشته بودیم پرورش داد تا اینک که جوانههایش را پیشرویمان قرار داده است.
انسان رشید منعطف است
میرحسین از همان روزهای اولی که آمد به دل مردم نشست چرا که او بود که قدرت مردم را می شناخت و آمده بود تا بزرگی این ملت را بازگرداند. میرحسین مثل امامش بر این باور است که ” مردم ولی نعمتان” هستند.
برخلاف آنان که نه باوری به مردنم دارند و نه رای آنان. موسوی این ملت را رشید می داند که با آرمان است و می گوید اجرای بدون تنازل قانون اساسی را شعار محوری خود میدانند به آن خاطر نیست که اگر چیز دیگری بخواهند به آنها داده نمیشود. تنها و تنها حکمت و واقعبینی مردم بود که اجازه نداد رفتار زشت حاکمان به واکنشهای عصبی و لجامگسیخته بیانجامد.
موسوی در آن زمان که همه در اوج بحران و شلوغی بودند، منشور راه را برای مردم می نگاشت و از ویژگی های انسان رشید می نوشت. در همان زمانی که صاحبان قدرت به زور سلاح بر همگان تنگ کرده بودند میرحسین از ” انعطاف” می گوید و برخلاف سیاسیونی که طی این سالها در مدرسه مردم نمره قبولی نگرفتند، نوشت: انعطاف یک انسان رشید به معنای وادادگی نیست، بلکه بدان معناست که او برای رسیدن به مقصود خود پر از راهحلهای گرهگشاست. در طول شش ماه گذشته هر روز روزنههایی که مردم میگشودند بسته میشد و آنان هربار بدون آن که به رودررویی کشیده شوند یا آرمانشان را کنار بگذارند راهحلهای جدید خلق میکردند.
بر خلاف خیلی ها که می خواستند با فشار از پایین شعارهای افراطی حرکت سبز مردم را به سمت و سویی دیگر ببرند، موسوی اما دعوت به صبر و شکیبایی دارد و با تاسی به مردم می نویسد که و به عنوان مثالی دیگر به صبر و متانتی که در حرکت مردم وجود دارد نگاه کنید؛ خواستههایشان را چنان با حوصلهای زندگی میکنند که گویی میتوانند صد سال آنها را زندگی کنند؛ حوصلهای که مخالفانشان را خسته کرده است، حوصلهای که از رشد حکایت میکند.
حق بزرگی مردم را ادا کنید
موسوی امروز هم همراه با همه ما در این جشن شادی همراه است و همانطور که چهار سال پیش گفت: دعایمان مستجاب شد و ملت با تکیه بر زانوان خود به بلوغ و رشدی که شایسته او بود رسید، منتهی مشکل آن است که یک ملت بزرگ نمینشیند تا در روز روشن رایش را ببرند و هیچ نگوید. یک ملت بزرگ انتخابات درجه دو انتصابی را تحمل نمیکند.
و چه زیبا می گفت میر دربند ما که وقتی حاکمان را به همراهی با مردم دعوت می کرد و می گفت ” مگر نمیخواهید که ما نباشیم و شما باشید؟ راهش توجه به این واقعیت است؛ مردم با زید و عمرو عهد اخوت ندارند و آن کسی را بیشتر میپسندند که حق بزرگی آنان را کاملتر ادا کند. این مسئلهای است که توجه به آن نه فقط گره انتخابات، که هزار گره دیگر را نیز میگشاید. و اگر بنا باشد حل نشود آرزو کنید که دامنههای مشکل در یک انتخابات، محدود بماند.
میرحسین مانند طبیبی که بیماری را خوب شناخته و علاج آن را هم در دست دارد از سر خیرخواهی حاکمان را دعوت کرد و به آنها گفت که پیروزی غلبه یک حزب نیست، بلکه فراگیر شدن بلوغ یک ملت است؛ آن پیروزی که انسانها را همچون جوانههای یک مزرعه یکی یکی و گروه گروه بزرگ میکند و بی آن که لازم باشد هویت خود را از دست بدهند سبز میکند، تا جایی که خود زندانبان از کارهایی که میکند خجالت بکشد.
بیش از هشتصد روز است که میرحسین در بند است و دعای خیر نقاش سبز ماست که گویی مستجاب شده است که آیا ممکن است که این رنگ، برادران ما را نیز برگزیند؟ آری ممکن است، زیرا ذیجود کسی است که به حیله حیلهزننده نگاه نمیکند، و راه سبز شدن بر هیچ کس بسته نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر