۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه

بهار رفته ي مطبوعات

گفتگو با عیسی سحرخیز
 بعید میدانم که به دوران بهار مطبوعات برسیم؛ دو ماه و نیم مرخصی از مسئولان طلبکارم


عیسی سحرخیز، روزنامه نگار سرشناس، در تیر ماه سال ۱۳۸۸ و به دنبال دستگیریهای گستردهی پس از انتخابات جنجال برانگیز سال ۸۸، بازداشت شد. وی که در مهرماه سال جاری و در بیمارستان برگهی آزادی خود را دریافت کرده است، از سوی قاضی صلواتی، رئیس شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، به اتهامات “توهین به رهبری” و “تبلیغ علیه نظام” به تحمل ۳ سال حبس تعزیری محکوم شد و خرداد ماه سال گذشته با وجود اتمام محکومیتاش آزاد نشد و در پروندهی دیگری به ۱ سال و نیم زندان محکوم شد.

عیسی سحرخیز، مدیر کل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد در دولت سید محمد خاتمی و مدیر مسئول روزنامهی “اخبار اقتصاد” و ماهنامهی “آفتاب” بود که هر دوی آنها توقیف شدهاند. علاوه بر این، وی از بنیانگذاران انجمن دفاع از آزادی مطبوعات است.

به مناسبت آزادی آقای سحرخیز، از طرف مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، به منزل وی رفتیم و ضمن این دیدار، همکارمان در خط صلح نیز با وی به گفتگوی مفصل نشست.

عیسی سحرخیز، در این گفتگو، ضمن اینکه تاکید میکند دو ماه و نیم مرخصی از مسئولان طلبکار است، بعید میداند که به دوران بهار مطبوعات برسیم.


آقای سحرخیز قبل از هر سوالی تبریک خط صلح را برای آزادی اخیر خودتان بپذیرد. لطفاً به عنوان یک زندانی عقیدتی که به صورت برجستهای در دوران زندان از مشکلات عدیدهی جسمی و پزشکی رنج بردهاید، ما و خوانندگانمان را از وضعیت فعلی جسمی خود مطلع بفرمائید.

متشکرم. من بیماریهای متعدد صعب العلاج که در واقع بعضی از آنها لاعلاج هستند، دارم. مهمترین مسئله شاید بتوان گفت نارسایی کلیه هست بدین معنا که حدود ۷۰ درصد از کلیههای من کار نمیکند و این کار نکردن خود به خود روی عملکرد کلیه و قلب تاثیر میگذارد و باعث نوسان فشار میشود. در کنار آن مشکلات عروقی و قلبی وجود دارد؛ بطن چپام ضخیم شده و ضربان قلبام از لحاظ عروقی به گونهای هست که وقفهای بین خونی که پمپاژ میشود با خونی که برگشت داده میشود، به وجود آورده و در مواقعی خون رسانی به مغز انجام نمیشود و این مسئله باعث میشود که من در واقع به یکباره سقوط کنم…

در کنار اینها مشکل پتاسیوم هست. غدد فوق کلیویام بیش فعال شده و این بیش فعال شدن، باعث شده که پتاسیوم بدنام دفع شود و خود پتاسیوم یکی از الکترولیزهای حساس بدن هست که باز هم روی کلیهها اثر میگذارد و عملکرد کلیه و قلب را تحت تاثیر قرار میدهد، باید دائم آزمایش خون انجام شود و داروهایم اندازهگیری و کم و زیاد شود؛ چونکه بالا بودن خود پتاسیوم باعث مسموم شدن خون و در نهایت ایست قلبی میشود، پایین بودناش هم مرگ قلبی را در پی دارد؛ یعنی باید در یک اندازهی مشخصی این کار انجام شود. خلاصه در رابطه با این مشکلات من نواسان شدیدی دارم؛ همزمان هم بالاست، هم پایین و در فاصلهی دو-سه ساعت فشار خونام تغییر میکند و پزشکان نمیتوانند کنترلاش کنند. غیر از این، خب مریضیهای دیگری هم هست مثل مشکل تیروئید که آن هم باید کنترل شود. در کنارش مشکل کمخونی وجود دارد یا به اصطلاح شرایط خاصی هست(تالاسمی مینور) که آن هم باید همیشه کنترل شود. بیماریهای دیگری مانند دیسک کمر و دیسک گردن هم هست.


آقای سحرخیز مشاهده شده که افراد زیادی پیش از اینکه بازداشت شوند در عین سلامتی، جوانی و شادابی بودهاند اما، در زمان بازداشت و یا زندان به بیماریهای متعدد و بعضاً جدی بسیاری مبتلا میشوند. شما دلایل و ریشهی این مشکلات را در چه میدانید؟

ببینید، محیط زندان خودش استرسزا هست و همین استرس باعث میشود که فشار خون دائم در حال نوسان باشد. ما افرادی را داریم که به دلیل فشارهای دوران بازجوییشان، دیدن یک مامور یا یک بازجو سیستمشان را کاملاً به هم میزند و دچار شرایط خاص و عصبی میشوند؛ به این دلیل هم هست که به نظر من کسانی که در زندان هستند، باید بعد از آزادی به یک روانکاو مراجعه کنند که با دارو و یا گفتگوهایی که انجام میدهند، خاطرهها و ذهنیتهای فرد را پاک کنند. در واقع تا آن مسائل پاک نشوند، در ضمیر ناخودآگاه افراد آن شرایط روحی و جسمی سخت وجود دارد. این خود به خود یکی از عوامل هست. تغذیهی نامناسب هم مسئلهی بسیار بدی هست؛ غذای زندان از نظر کیفی اصلاً قابل خوردن نیست، در برنامهی غذایی زندان نه مرغ هست، نه گوشت و نه ماهی، فقط تنها چیزی که هست سویاست، آن هم سویایی که حیوانی هست و این سویا را شاید جلوی همان حیوان هم بگذارند، نخورد. شما حساب کنید که آبگوشت -چیزی که اسمش همراه با گوشت هست-، با سویا درست شود. در شرایطی که همه میگویند روغن جامد استفاده نکنید، در زندان روغن جامد مصرف میشود که این روغنِ جامد، باعث مشکلات عروقی میشود. فضا، فضای دربسته هست و هوای آزاد به اندازهی کافی وجود ندارد؛ مخصوصاً در زندان رجاییشهر که فقط دو ساعت در روز امکان دسترسی به هواخوری هست. آن دو ساعت هم معمولاً زمانیست که وقت نهار است. دسترسی به مواد غذایی هم مشکل هست. من به دلیل همین نیاز به پتاسیوم، بایستی گوجه فرنگی و آب گوجه فرنگی مصرف میکردم، حساب کنید که پیاز و گوجه فرنگی، این ابتداییترین وسایلی که نیاز هست، حدود دو-سه ماهی بود اصلاً در رجایی شهر وجود نداشت. در اوین بعضاً میرفتند و تهیه میکردند. کمبود یک سری مواد پروتئینی باعث بروز یک سری عوارضی میشود و این عوارض خود به خود فرد را به سمت مصرف دارو میکشاند و باز خود دارو مصرف کردن یک سری عوارض جانبی دارد. وقتی تعداد داروها زیاد باشد، روی همدیگر اثر میگذارند و ترکیبشان عوارض منفی دارد. خود من وقتی از زندان آمدم، برای اولین بار که به بیمارستان رفتم، بیست و سه نوع دارو مصرف میکردم و مثلاً در یک مورد من وزوزِ گوشی پیدا کرده بودم که متخصصینی که این را بررسی کردند، گفتند که: شما چهار نوع از داروهایی که میخورید، عوارضش وزوزِ گوش هست و خود همین وزوز، میدانید که مغز انسان را تحت تاثیر قرار میدهد…

بر میگردم به همان بحث اول شما؛ ببینید در زندان مثلاً مدت زیادی قبل از اینکه زندانی بخواهد دادگاهی شود، او را به سلول انفرادی انتقال میدهند. در سلول انفرادی، غیر از مواردی که توالت در داخل سلول هست(که آن هم خودش مسائل دیگری ائم از سوسک و بوی تعفن را در پی دارد)، بیرون رفتن برای استفاده از توالت، مشکل هست. آن ساعات طولانی جمع شدن ادرار و دفع نشدنش، مخصوصاً برای افرادی که سنشان بالا هست و دچار بیماری پروستات و اینها هستند، باعث میشود که مثانه پر شود و ادرار به داخل کلیه برگردد و این سلولهای کلیه را میسوزاند. یا مثلاً مواردی بوده که روی کلیهی من اثر داشته: من را در یک مقطعی به عنوان تنبیهی(اگر اشتباه نکنم هفدهم یا هجدهم بهمن ماه سال ۸۸ بود و شب سردی هم بود و دمای هوای تهران شش- هفت درجه زیر صفر بود) در شرایطی که ساعت یکِ نیمه شب بود، دو ساعت بدون جوراب و بدون دمپایی و با یک لباس معمولی زندان و بدون لباس گرم، به پشتبام بردند و مجبور شدم برای اینکه گرم شوم، با پای برهنه بدوم. یک مثال برایتان میزنم؛ شما وقتی دست به فریزر میزنید، میبینید که دست شما میچسبد. پاهای من هم به زمین میچسبید و دچار یخ زدگی شدند. بر اثر همین شرایط، دچار بیماریهای زیادی شدم؛ سینوسهایم همه چرکی شد، ریهام چرک کرد، پاهایم همه تاول زده بود… دکتر که من را معاینه کرد، گفت که عصبهای پاهایت به دلیل سرما، سوخته و دیگر کار نمیکند و الان هم در بخشی از انگشتانم مشکل هست. همینطور بعدها گفتند که این نارساییهای کلیهات میتواند خودش ناشی از این مسائل باشد.

در نتیجه منظورم این هست که عوارض زندان هر کسی را به گونهای تحت تاثیر قرار میدهد و این مسئله باعث میشود که اکثر افراد به ویژه از لحاظ روحی، اگرچه قدرت روحیهشان بالا باشد، اعصابشان تحت فشار قرار بگیرد. مثلاً شما نگاه کنید که به برخی زندانیان دائماً میگویند که میخواهیم شما را به صورت مشروط آزاد کنیم و این فرد در انتظار آزادی میماند. اگر فرد به خودش وعدهی آزادی و یا حتی مرخصی بدهد، چشمهایش دائم به در است که یک کسی در را باز کند و حکم آزادیاش را بیاورد. خب ببینید افراد نادری هستند که در این شرایط قرار نمیگیرند و بی خیال طی میکنند و میگویند حالا هر وقت درِ زندان باز شد و به من گفتند برو، من آن موقع فکر میکنم که آزاد شدم. مخصوصاً خیلی از زندانیان، مثل خودم، که مرخصیشان را هم ندادند. خب من بر اساس آئیننامهی زندان، سالی یک ماه باید مرخصی میرفتم و در عمل، چهار ماه و نیم من طلبکار بودم و دو ماه و نیماش را به من ندادند و دو ماه به آزادیام مانده بود که من را آزاد کردند؛ آن هم در شرایطی که حدس میزدند که من به سمت اعتصاب غذا بروم و در واقع فکر میکردند حالا که من امکان دارد دست به اعتصاب غذا بزنم، بهتر است که همراه با اعتصاب غذا آزاد نشوم.

این قانون وجود دارد که فردی که یک سوم حبساش را کشیده، میتوانند آزادش کنند. خب این را باید اجرا کنند؛ البته در مورد بسیاری از زندانیان مانند سارقین و یا موادیها اجرا میکنند ولی در مورد زندانیان سیاسی- عقیدتی، چنین چیزی اصلاً اجرا نمیشود. ما باز شرایط خوبی داریم، زندانیان عقیدتی را شما نگاه کنید، آنهایی که بهایی هستند، آنهایی که زندانیان نوکیش هستند یا دراویش، اصلاً مرخصی نگرفتهاند…


شما دربارهی آزادیهای اخیر که گفته میشود شامل ۸۰ زندانی سیاسی بوده، چه فکر میکنید؟

این آزادیها را در سه لیست تهیه کرده بودند و افرادی که مثلاً برای مرخصی گرفتن مراجعه میکردند، با این مسئله مواجه بودند که میگفتند شما قرار هست که آزاد بشوید؛ البته مقامات بالای دادستانی این حرفها را میزدند. لیستی در مورد آزادی مشروطیها بود و مربوط به کسانی میشد که یک-سوم یا یک-دوم از دوران حبس خود را طی کرده بودند؛ خب اکثر قریب به اتفاق هم شامل حالشان میشد چرا که اگر حتی، دوازده سال حبس هم داشتند(مثل نسرین ستوده) یک-سوم حبسشان را کشیده و باید آزاد شوند. حالا ما مواردی داریم که حداکثر پنج یا شش سال حبس دارند و اینها باید آزاد شوند. سری دوم به افرادی اختصاص داشت که حکمشان کمتر از این مسئله بود و حبسشان را کشیده بودند و یک مقداری، مثل مورد من، مرخصی طلب داشتند که خب اینها را باید در واقع مرخصی منتهی به آزادی میدادند. یک لیست دیگری بود شامل زندانیانی که بیمار هستند و بیماری صعب العلاج داشتند. شما اگر به شرایطی که برای آزادیِ زندانیان هست، نگاه کنید، افراد شصت سال به بالا، زیر هجده سال، بیمار و غیره باید آزاد شوند ولی در مورد زندانیانِ به قول خودشان امنیتی که زندانیان سیاسی و عقیدتی هستند، چنین کاری انجام نمیشود. ما الان زندانی هشتاد سالهای مثل آقای خانجانی داریم که مرخصی هم به ایشان ندادهاند، حتی وقتی همسرشان فوت کرد هم اجازه ندادند که به مرخصی بروند…


آقای سحرخیز از دورانی که شما به عنوان مدیر کل مطبوعات بودید، به عنوان بهار مطبوعات یاد میشود. در حال حاضر و با توجه به محدودیتهایی که طی سالهای اخیر شاهد آن بودیم، آیا فکر میکنید که در دولت آقای روحانی، فضای مطبوعات در کشور به یک آزادی نسبی خواهد رسید؟ پیش بینی شما در این زمینه چیست؟

من بعید میدانم ما به آن بهاری که شما اشاره میکنید، برسیم و چند دلیل هم دارم. یک این که: ترکیبی که انتخاب شده و پروژهای که دنبال میشود، با آن زمان بسیار فاصله دارد. شما نگاه کنید معاون مطبوعاتی فعلی وزارت ارشاد کسی است که در زمان دولت آقای هاشمی و زمانی که ما دولت را از دست آنها گرفتیم، مدیر کل مطبوعات داخلی بود؛ یعنی من جایگزین آقای انتظامی شدم. خب آدم میتواند شرایط دورهی ایشان را با حال مقایسه کند. حالا افراد متحول هم میشوند ولی بعید میدانم که آقای انتظامی، با در نظر گرفتن تمامی تغییر و تحولات هم، به گونهای باشد که جرات و جسارت و شهامت حمایت از مطبوعات و روزنامه نگاران را داشته باشد. من نمیخواهم از خودم تعریف کنم اما از زمان اصلاحات مخصوصاً در مورد دو سال اول صحبت میکنم. سال هفتاد و شش که ما آمدیم، فقط سی روزنامه آمدند و مجوز گرفتند. تعداد بسیاری از روزنامههایی که حتی همین الان منتشر میشوند، یا قرار هست منتشر شود، همه در آن زمان مجوز گرفتند. در چهار سال آخر دوران آقای احمدی نژاد(اگر اشتباه نکنم)، فقط یک روزنامه مجوز گرفت و آن یک روزنامه هم متعلق به خودشان بود.

من نمی خواهم زیاد هم بد بین باشم. به هر حال فکر میکنم تا آنجایی که برایشان دردسر ساز نباشد و حساسیتهای هستهی مرکزی قدرت را بر انگیخته نکند، اجازهی فعالیت میدهند. مسلماً میزان سانسور و خود سانسوری به اندازهی زمان آقای احمدی نژاد نخواهد بود. از همین یکی-دو ماهی که گذشته میبینیم که خط قرمزها یک مقدار پس زده شده و روزنامهها از کسانی اسم میبرند که قبلاً نمیتوانستند و اصلاً امکانش نبود. در مورد کتاب هم همینطور است…

من امیدوارم که یک فضایی مهیا شود و بتوانیم مطبوعات و نشریاتی را که در واقع تراز یک دولت اعتدال هست، داشته باشیم؛ ولی شما نگاه کنید همین الان روزنامهی نشاط که قرار بود منتشر شود، دچار دردسر شده و البته در مورد روزنامههای دیگر و اینکه فشار خاصی بر رویشان هست یا خیر، اطلاعی ندارم. دولت روحانی تاکید کرده که ما به نهادهای صنفی بها میدهیم اما خب در عمل هیچ اتفاقی برای انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران نیافتاده و پلمپ غیر قانونی آنجا باز نمیشود. این تازه در شرایطیست که فردی مثل آقای ربیعی-که خودش روزنامه نگار و اتفاقاً از جمله بنیانگذاران انجمن صنفی بوده- وزیر کار شده و انجمن صنفی هم زیر نظر وزیر کار و با همکاری وزیر ارشاد است. حداقل انتظار میرفت که انجمن صنفی را، مثل خانهی سینما، باز کنند.


در سالهای اخیر و در پی فشارهای دستگاه امنیتی، شاهد این بودیم که تعداد کثیری از روزنامه نگاران ایران، برای بقا کشورمان را ترک کردهاند. به نظر شما این مهاجرتها چه تاثیری روی فضای مطبوعات در کشور در بلند مدت و کوتاه مدت میگذارد؟

در همان دوران بهار مطبوعات ما شاهد یک حجم بسیار زیادی، به ویژه از نسل جوان و جدید، بودیم که میخواستند به حرفهی روزنامه نگاری وارد شوند. دانشکدهی خبرگزاری و دورههای خاصی که وزارت ارشاد در قسمت رسانه برگزار میکرد، حتی دورههایی که به کمک روزنامه نگاران خارجی در ایران برگزار شد، نسلی از روزنامه نگاران را فراهم کرد که آنها در یک حجم زیادی در نشریات فعالیت میکردند. خب درست میفرمایید، تعداد زیادی از اینها جلای وطن کردند و یا تعداد بسیار زیادی از این افراد هم که هنوز در ایران هستند، در عمل نمیتوانند کاری انجام دهند؛ به صورت رسمی و غیره رسمی ممنوع القلم یا ممنوع الکار هستند. تعدادی حکم دارند و از فعالیت مطبوعاتی منع شدهاند، عدهای وقتی قصد میکنند با یک روزنامهای همکاری کنند، با مسئولان آن روزنامه تماس میگیرند و میگویند نباید از این فرد استفاده شود. یک عده هم خب کار کم خطر را ترجیح میدهند و مثلاً رفتهاند در روابط عمومی کار میکنند. به هر حال حرفهی روزنامه نگاری کاری پر خطر هست و این سالها نشان داد که بالاترین تعداد زندانیها از این حرفه بود. در مقطعی ایران بالاترین تعداد روزنامه نگاران زندانی را داشته…

با تمام اینها، از نظر من، ما از لحاظ کمی با کمبود روزنامه نگار مواجه نیستیم. همین امروز که رفته بودم به دفتر یکی روزنامهها سری بزنم، شاهد این بودم که افرادی تماس گرفته بودند و کار پیشنهاد میکردند و مدیر نشریه میگفت که ما کادر خود را بستیم و با کمبود نیرو مواجه نیستیم. دلیلاش هم این است که غیر از رشد تعداد روزنامه نگاران، ما در مقایسه با بهار سال ۷۹ که آن تعطیلیهای فلهای مطبوعات صورت گرفت و در یک شب حدود ۲۰ روزنامه و نشریه را تعطیل کردند، رشد روزنامههایی را که در واقع، در حال حاضر بسته شدهاند هم، داشتیم. خب آن تعداد روزنامه نگاران ما بیکار شدند و طبیعتاً در این سالها که تعداد روزنامههای ما انگشت شمار هست، ما با کمبود کمی مواجه نیستیم هرچند که از لحاظ کیفی میتوانیم مشکل داشته باشیم؛ خصوصاً در مقطع یک سال پیش که روزنامه نگاران را به دلیل عضویت در انجمن جامعهی روزنامه نگاران ایرانی دستگیر کردند، با کمبود دبیر و مسئولین و دست اندرکارهایی که قابلیت خط دهی و برنامه دادن دارند، مواجه شدیم و افرادی که در سطوح پایینتر فعالیت میکردند، به دلیل خلعی که وجود داشت به سطح بالا آمدند و بعضی از اینها را که من میدیدم، میگفتند خب ما الان نمیدانیم باید چه کار کنیم و در واقع تواناهاییهای لازم وجود نداشت…


خیلی ممنونم از شما که وقتتان را در اختیار ماهنامهی خط صلح قرار دادید.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر