۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه

قتل هاي زنجيره اي فازي از يك پروژه


محمدرضا سرداری
چرا هیچکدام از مقامات اطلاعاتی و امنیتی  از بازماندگان مقتولان بابت این جنایت عذرخواهی نکرده اند؟ 

 پانزده سال از قتلهای فجیع و جنایت کارانه چهار تن از شخصیتهای ملی و فرهنگی کشور به دست ماموران وقت وزارت اطلاعات می گذرد. قتل هایی که مسئولیت آن به طور رسمی از سوی دستگاه اطلاعاتی کشور پذیرفته و حتی توسط آن دستگاه محکوم شد. از آن دوران تا کنون پنج بار وزیر اطلاعات تغییر کرده است. اما چه در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، چه در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد و چه در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی هیچگاه از قربانیان این فجایع عذرخواهی نشده است. اکنون پس از گذشت پانزده سال باید پرسید چرا هیچکدام از مقامات اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی از بازماندگان مقتولان بابت این جنایت عذرخواهی نکرده اند؟
 

ریشه این سئوال ساده به رازی باز می گردد که همچنان سر به مهر است. اگر این فرض را بپذیریم که تیم اجرایی پروژه اعدامهای ۶۷ همان تیمی است که ترور بیش از صد مخالف جمهوری اسلامی را در داخل و خارج از ایران طراحی و مدیریت کرده و سرانجام مسئولیت جنایت آذر ۷۷ را پذیرفته است.

برای درک درست جنایات سال ۷۷، باید به تحلیل جنایت سال ۶۷ باز گشت. اعدام شدگان در سال ۶۷ همگی تعلق خاطربه یک بخش ازجریان اپوزیسیون جمهوری اسلامی داشتند. این افراد عمدتا افراد وفادار به گروهها و تشکیلات خویش بودند و بر خلاف تصورعامیانه تنها وفاداران سازمان مجاهدین خلق نبودند بلکه سایر گروهها را که سابقه فعالیت مسلحانه نیزعلیه جمهوری اسلامی نداشتند را در بر گرفتند و حداقل حدود پانصد تن از آنان متعلق به جریانهای چپ و مارکسیستی و اعضای حزب توده بودند.


از سوی دیگر پروژه اعدامها از سوی کسانی طراحی شد که ید طولایی در تسویه حساب فیزیکی سران نظام سابق داشتند. قضات و بازجویان دادگاههای نظامی که اینک کار کشته شده و بخشی از آنان در وزارت اطلاعات جای پای قوی تری یافته بودند و بخش دیگر که در دیوان عالی کشور احکام مرگ را امضا می کردند. آنان را بعدها حلقه مدرسه حقانی نامیده شدند.


دقت، ظرافت و سری بودن این اعدامها سه دلیل مشخص برای پروژه نامیدن این قتل‌ها است. بسیاری از زندانیان بازمانده شهادت داده اند که اطلاعی از این عملیات نداشتند. بنا به روایاتی حتی سران وقت جمهوری اسلامی نیز از این پروژه بی‌خبر بوده اند! این نشانه خود دلیلی بر طراحی یک پروژه سری برای قتل مخالفان از اواسط دهه شصت یعنی از زمان متمرکز شدن دستگاههای اطلاعاتی در وزارت اطلاعات است.


تیم اعدامهای ۶۷، پس از فراغت از انجام اعدامها، نه تنها بخش مهمی از مخالفان جمهوری اسلامی را به صورت فیزیکی حذف کردند، بلکه دو جناح سیاسی در داخل نظام جمهوری اسلامی نیز به تدریج از صحنه قدرت کنار زدند. آنان سپس خود را برای حذف باقی ماندگان مهیا کردند. از این رو کانون نویسندگان به حلقه فکری و فرهنگی این جریان هدف اصلی این پروژه قرار گرفت.


پروژه ترورها با شیب ملایمی پیش می رفت. حذف‌ها و ترورها البته همواره موفقیت آمیز نبود بلکه در مواقعی نیز رسوایی هایی را بر می انگیخت اما تیم اجرایی ترورها امیدوار بود با روی کار آوردن دولتی جدید و کنار زدن بخش دیگری ازطیف حاکمیت، فضا را برای حذف فیزیکی بیشتر مخالفان مهیا کند. اما اتفاق دوم خرداد محاسبات تیم پروژه را بر هم زد. روی کار آمدن دولت خاتمی شرایط بغرنجی برای تیم اجرایی پروژه بود. از این رو صاحبان پروژه تنها راه نجات خویش را در ادامه این پروژه می دیدند. از این رو دو هدف همزمان را برای طراحی این ترورها در سر داشتند. نخست تحقق اهداف معطل مانده پروژه و دیگری ایجاد ناامنی و بر هم زدن تعادل دولت خاتمی و زمینه سازی برای سقوط آن.


در مجموع باید گفت پس از انقلاب اسلامی، به دست رهبران این انقلاب و نظام برآمده از آن تیمی تربیت شد که وظیفه خواسته یا ناخواسته آن کشتار مخالفان بود. این تیم به تدریج رشد کرد و در کلیه ارکان نظام جای گرفت و تقریبا به حالت خودمختاری یا خودسری رسید. تا جایی که در پاره‌ای از مواقع هیچ کنترلی بر رفتار آنان حتی از سوی رهبران نیز وجود نداشت.


با این فرض می توان یادآور شد که برای پرداختن به مسئله قتل مخالفان در جمهوری اسلامی، پرداختن به افراد و شخصیتها کمکی به حل معما نمی کند. بلکه بیشتر باید توجه به طراحان قتل‌ها و تیمی معطوف شود که هدایت کننده ماشین اعدام و ترور مخالفان در سه دهه اخیر بوده و همچنان نیز در عرصه عمومی کشور حضور و فعالیت دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر